کلافه !
دوست ندارم از کلافه گی و خسته گی بنویسم ،آخه مادر که خسته نمیشه که !!! ولی این روزا من کلی خسته ام نازنینم ... از طرفی میزان زیاد ساعات روزه بهم فشار میاره و از طرف دیگه هم شما کلی اذیت میکنی و اذیت میشی ! دیشب رفته بودیم شهروند برای خرید ارزاق برای افطاری که شما انقدر اذیت کردی که خاله مریم آژانس گرفت اومد اونجا تا شما رو نگه داره و ما بتونیم به کارمون برسیم ... بعد از خرید هم رفتیم فست فود شایلی و اونجا هم کلی آتیش سوزوندی ... یادش به خیر ... من و بابایی اولین ماه رمضون زندگی مشترکمون تصمیم گرفتیم قبل از هر ماه رمضون برای تعدادی خانواده بی بضاعت ارزاق بخریم برای افطاری تا بشه برکت زندگیمون ... و سال بعدش تصمیم گرفتیم هر سال ب...